محصولات کشاورزی:
الف:محصولات زراعی:
1-زعفران:
محصولی استراتژیک و با ارزش برای مردم این منطقه بوده و قسمت اعظم درامد بسیاری از خانواده های بیلند از زعفران می باشد. زعفران محصولی پائیزه بوده و زمان گلدهی آن آبانماه می باشد. همراه با باز شدن گلهای زعفران شکوفه های خنده بر گونه کشاورزان زحمتکش منطقه شکوفا می گردد یکی از ثمرات اجتماعی این محصول ایجاد روحیه تعاون و همکاری در بین خانواده هایی که فاقد محصول زعفران هستند می باشد،آنها سعی می کنند به کمک دیگر بشتابند و آنها را در چیدن و باز کردن کلاله ها یاری نمایند. در فصل زعفران شب نشینی ها افزایش بسیار زیادی دارد و روابط اعضای خانواده گرمتر از گذشته می شود سطح زیر کشت زعفران در بیلند 100 هکتار و متوسط عملکرد 6 کیلوگرم در هر هکتار می باشد.
زمان کشت زعفران اواخر شهریور و اوایل مهرماه می باشد زمان برداشت 10 تا 15 روز بعد از اولین آبیاری است.به اعتقاد کارشناسان با کمی توجه به کشتزارهای زعفران می توان به افزایش تولید در سطح هر هکتار تا سقف 15 کیلوگرم اقدام کرد و اگر این مهم انجام شود ضمن افزایش درآمد کشاورزان دست مسئولین کشور برای صدور بیشتر این محصول صادراتی نیز بازتر خواهد بود.
2- گندم:
گندم از جمله محصولاتی است که قداست خاصی داشته و بوجود آمدن قناتها بخاطر کشت آن بوده است. غذای اصلی مردم در گذشته و حال از گندم تهیه می شده و در گذشته نیاز مصرفی روستا در خود روستا تهیه می شده است. سطح زیر کشت گندم آبی روستا 60-50 هکتار بوده است و در سالهایی که بارندگی خوب باشد بهمین مقدار دیم نیز کشت میگردد. متوسط عملکرد گندم آبی 5-6 تن در هکتار و متوسط عملکرد دیم 500 کیلوگرم در هکتار است و ارقام کشت شده شامل گندم روشن-قدس و ارقام محلی بوده و به جهت استفاده از کاه در تغذیه دام بیشتر از ارقام روشن و پابلند استفاده می شود و از آنجا که تغذیه اصلی گاو و گوسفند از کاه است بنابراین کشت غلات بخصوص گندم اهمیت بیشتری پیدا می کند متوسط عملکرد کاه 2 تن در هکتار می باشد.
3-جو:
از غلات عمده کشت شده در بیلند می باشد و در تغذیه دام بخصوص گوسفند نقش ویژه ای دارد سطح زیر کشت آن حدود 30 هکتار و متوسط عملکرد 4 تن در هکتار می باشد ارقام جو کشت شده شامل والفجر و ارقام محلی می باشد.
4-یونجه:
کشت یونجه در قدیم در بیلند مرسوم بوده و آنرا به نام محلی سبسک می شناسند. سطح زیر کشت آن 20 هکتار بوده و در قطعات کوچک کشت می شود. برداشت یونجه با دست انجام گرفته و این علوفه به صورت تازه و یا خشک (در اصطلاح محلی بیده)مورد استفاده قرار میگیرد.
5-زیره:
کشت زیره در سالهای مختلف بسته به وضعیت بارندگی تفاوت دارد بطوریکه ممکن است در یک سال اصلاً زیره کشت نشود و یا خیلی کم باشد و در بعضی سالها بصورت دیم و آبی کشت گردد متوسط سطح زیر کشت 5 هکتار و تولید 500-400 کیلوگرم در هکتار می باشد.
6-جالیز:
کشت خربزه و هندوانه در قدیم رونق بیشتری داشته است و در حال حاضر به لحاظ آفات و بیماریها کشاورزان علاقه ای به کشت محصولات جالیزی نشان نمیدهند زیرا بعلت خرده مالکی استاده از سموم با توجه به قیمت آن مقرون به صرفه نبوده و کشاورز تمایلی به خرید سم برای جالیز نشان نمیدهد و با این وجود کشاورزانی هستند که هر ساله اقدام به کشت محصولات جالیزی نموده و در مبارزه با آفات و بیماریهای آن موفق هستند سطح زیر کشت انواع محصولات جالیزی بالغ بر 5 هکتار و متوسط عملکرد 20 تن می باشدم.
ب)محصولات باغی:
انگور:
مهمترین محصول باغی منطقه انگور است و قدیم الایام هر خانواده این روستا سعی داشته یک باغ انگور به مساحت حداقل1/. هکتار داشته باشد بهترین گونه های انگور منطقه شامل انگور عسکری و حسینی می باشد و از انگورهای رنگی مثل انگور سیاه و انگور رخ در تهیه شیره انگور(دوشاب) استفاده می کنند سطح زیر باغهای انگور حدود 50 هکتار با عملکرد 7-6 تن در هکتار می باشد.
انار:
انار از جمله محصولات باغی است که از قدیم همراه با انگور در کناره های باغ کشت می شده است . در بیلند باغهای انار متراکم به ندرت دیده می شود و کاشت انار در کنار نهرهای آب ،کنار باغات انگور همراه سایر درختان میوه مرسوم است در بیلند بیش از 10 هزار درخت انار وجود داد که تولید سالانه آن حدود 150 تن می باشد.
پسته:
پسته از محصولاتی است که در چند سال اخیر کشت آن رایج شده است و در مجموع بیلند و آبادیهای متعلق به آن 10 هکتار پسته وجود دارد که معمولاً یک ساله و دو ساله است و پسته ای که به سن بازدهی رسیده باشد بصورت تک درخت و بطور پراکنده مشاهده می شود.
زردآلو:
باتوجه به گرم و خشک بودن منطقه زردآلو رشد و تولید نسبتاً خوبی دارد ولی بدلیل عدم رعایت اصول زراعت و باغبانی درختان زردآلو در سنین بالا مبتلا به گموز شده و خشک می شود. بالغ بر 2 هزار اصله درخت زردآلو با تولید 100 تن وجود دارد که بیشتر جنبه خود مصرفی دارد و بمقدار کمی نیز به بازار میوه برده می شود.
محصولات باغی دیگری مثل هلو-شفت آلو-انجیر– بادام- آلبالو و سیب وجود دارد که سطح زیر کشت آنها کم بوده توت نیز از درختان قدیمی و کهن بیلند است که در کناره نهرها کشت شده و در فصل بهار مردم روستا از آن استفاده می کنند البته توت در پرورش نوغان نیز نقش مهمی دارد .
زندگینامه شیخ محمد تقی بهلول
علامه حاج شیخ محمّدتقی بهلول گنابادی (بیلندی) در سال 1279 ش در روستای بیلند از توابع شهرستان گناباد به دنیا آمد. در سن شش سالگی به مكتب رفت و به فراگیری قرآن كریم پرداخت و در سن هشت سالگی، حافظ كل قرآن شد.
در هفت سالگی برای زنها به منبر میرفت و به خاطر رفتار ویژهاش به بهلول شهرت پیدا كرد. درسهای حوزه را از ادبیات تا قوانین، در بیلند نزد پدر آموخت. در چهارده سالگی به عنوان یك منبری، معروف بود و در همین سن با صوفیهی گناباد (فرقهی نعمتاللهی) مخالفت میكرد. صوفیها در آن زمان چند بار تصمیم گرفتند كه او را بكشند، به همین دلیل پدرش تصمیم گرفت با خانوادهاش به سبزوار مهاجرت كند تا بهلول، هم از درس باز نماند و هم از صوفیهای گناباد دور باشد. بهلول اولین سخنرانی خود را در زمان احمدشاه، در سن 16 سالگی و هنگامی كه امر به معروف و نهی از منكر ممنوع شده بود، علیه رژیم شاه ایراد كرد. با به قدرت رسیدن رضاخان، اسلامزدایی در كشورهای اسلامی، به ویژه در منطقهی خاورمیانه، به صورت مهمترین استراتژی استعمار درآمد. رضاخان تصمیم به كشف حجاب از زنان گرفت، امّا برخورد قاطع مردم به رهبری روحانیت، از جمله موضعگیری تند و كفرستیزانهی آیتالله بافقی، موجب شد كه طرح حجابزدایی به مدت 8 سال به تعویق بیفتد. در این هشت سال، یعنی در فاصلهی سال 1305 تا 1314، روحانیت در معرض شدیدترین توهینها و یورشهای تبلیغاتی قرارگرفت. طرح استفاده از عمامه به شرط داشتن مجوز دولتی هم، از جمله فشارهای روانی بر روحانیت بود.
پس از آنكه رضاخان و آتاتورك، پادشاه تركیه، در انگلستان با هم عهد بستند كه ممالك خود را به صورت كشورهای اروپایی درآورند و مانع از حضور و فعالیت روحانیت شوند و بیحجابی و شرابخواری را ترویج دهند، برای تحقق این امر، رضاخان از امانالله خان، شاه افغانستان، خواست تا با خانمش به ایران سفر كنند. او در بین راه به هر شهری كه میرسید، باغ ملی آن شهر را آذین میبست و مراسم جشن و سرور در آن برپا میكرد. شب اول محرم بود كه آنها به سبزوار رسیدند. بهلول به امامان جماعت سبزوار مراجعه كرد و از آنها كمك خواست تا نسبت به برگزاری جشن در ماه محرم اعتراض كنند، ولی آنها ترسیدند و گفتند كه مخالفت با دولت، حكم خودكشی را دارد و شرعاً و عقلاً ممنوع است. بهلول به تنهایی جلوی باغ ملی رفت و با سخنرانی مردم را تحریك كرد كه در مقابل این عمل زشت بایستند. سرانجام پیگیری و سخنان روشنگرانهی او سبب شد كه عدهی زیادی دور او جمع شدند و شهردار به ناچار تسلیم شد.
بهلول از سبزوار به قم میرود تا در كنار علما در مقابل دولت بایستد، امّا در آنجا مشاهده میكند كه علما مخالفتی با دولت ندارند و در مقابل، نزد دولت، بسیار محترم هستند و حتی شاه به درخواست آنها برای معافكردن شهر قم و حومهی آن از خدمت نظاموظیفه هم پاسخ مثبت داده است. بهلول تصمیم به ادامهی تحصیل میگیرد و گاهی هم برای سخنرانی به دهات اطراف قم میرود و در 25 ده، نفود كاملی پیدا میكند. او مدت پنج ماه با شهربانی به صورت جنگ و گریز مقابله كرد و هرگاه فرصت مناسبی دست میداد، علیه رژیم سخنرانی میكرد و دوباره به مخفیگاه خود برمیگشت.
بهلول پس از پنج ماه به سبزوار برمیگردد و به تقاضای مادرش، او را به كربلا میبرد. در آنجا با آیتالله ابوالحسن اصفهانی ملاقات میكند و بنا به فتوای ایشان كه میگویند: «ما مجتهد، زیاد، امّا منبری و سخنران كم داریم و تو باید به ایران برگردی و علیه شاه سخنرانی كنی»، به ایران برمیگردد. بهلول در مسجد شاه به سخنرانی میپردازد و در نتیجه دستگیر و زندانی میشود. مردم تهران اعتصاب میكنند و او پس از ده روز آزاد میشود و به سبزوار برمیگردد. شهربانی از پدر بهلول میخواهد، ضمانت بدهد كه پسرش دیگر سخنرانی نكند. پدر بهلول میگوید پسرش دیوانه است و به همین دلیل هم به او بهلول میگویند و او نمیتواند برای كارهای پسرش ضمانت بدهد. شهربانی كه میداند اگر او را آزاد نكند، مردم سبزوار دست به قیام میزنند، بالاخره از خود او ضمانت میگیرد و آزادش میكند.
شیخ بهلول تصمیم میگیرد، برای ادامهی مبارزه با رژیم، به همهی شهرهای ایران سفر كرده و سخنرانی نماید. او از بیم آسیب رژیم به همسرش، با مشورت و موافقت او، طلاقش داد و سپس با خیالی آسوده به مبارزه با دولت پهلوی پرداخت.
بهلول پس از طلاق همسرش، خواهرش را به كربلا برد و در فاصلهی ده ماهی كه این سفر طول كشید، برای مردم شهرهای بین راه، منبر میرفت و سخنرانی میكرد. بهلول پس از برگرداندن خواهرش به گناباد، به اصفهان رفت و در آنجا به سخنرانی پرداخت. شهربانی بهلول را دستگیر كرد، ولی در اثر اعتراضات شدید مردم، ناچار شد تا او را آزاد كند. بهلول سپس به شیراز رفت و در آنجا هم چند باری شهربانی سعی كرد او را دستگیر كند كه هوشیارانه از چنگ مأموران گریخت. بهلول پس از شیراز به یزد و كرمان و تمام شهرهای جنوب و غرب كشور سفر و در آنجا سخنرانی كرد. او قصد داشت مردم را علیه دولت بسیج كند. تمام شهرهای جنوب و غرب ایران با او همراه بودند، ولی هنوز به شهرهای شمالی و شرقی سفر نكرده بود كه فاجعهی مسجد گوهرشاد پیش آمد.
پس از ماجرای مسجد گوهرشاد، مأموران امنیتی، جستجوی گستردهای را برای پیدا كردن بهلول آغاز كردند. بهلول با كمك یك زن از مشهد میگریزد و به افغانستان میرود. استاندار هرات، به محض ورود بهلول دستور میدهد، او را به خانهی سرمنشی استاندار ببرند و تحت مراقبت قرار دهند. پس از 40 روز به استاندار دستور میرسد كه بهلول را به كابل بفرستد. دولت افغانستان بهلول را زندانی میكند و بهلول مدت چهار سال را در زندان انفرادی میگذراند. او وقتش را با جوراببافی و سرودن شعر میگذراند و چون به او قلم و كاغذ نمیدادند، حدود صد هزار بیت شعری را كه در این دوران گفت، حفظ كرد.
تا ده سال پس از واقعهی مسجد گوهرشاد، بهلول در زندان افغانستان به سر میبرد و كوچكترین ارتباطی با خانواده و به خصوص مادرش نداشت. شیخ نظامالدین، پدر بهلول، در این دوران مسموم میشود و از دنیا میرود. پس از مرگ او، مادر بهلول، نامهای به رئیس كل پلیس و ژاندارم افغانستان مینویسد و از او میخواهد كه بهلول را پیدا كند و از او بخواهد تا به مادرش نامهای بنویسد. رئیس پلیس افغانستان كه اتفاقاً یكی از شاگردان بهلول است؛ نامه را به او میدهد و پاسخ را گرفته و برای مادرش میفرستد.
دولت افغانستان پس از چند سال تصویب میكند كه زندانیان سیاسی آزاد شوند، امّا در اطراف كشور و به صورت تبعید زندگی كنند. بهلول را به یكی از شهرهای استان مزار بلخ به نام خلم فرستادند. در آنجا بهلول با دختری بیمار از یك خانوادهی فقیر ازدواج كرد، امّا متأسفانه فرزند بهلول به هنگام تولد در اثر نبودن دایه و دكتر و دارو و سوء تغذیهی مادرش، مرده به دنیا میآید و زن نیز بیست روز بعد از دنیا میرود. بهلول مدتی را در تبعید میماند و سپس او را به زندانی سیصد نفری در جلالآباد، مركز استان شرقی افغانستان منتقل میكنند. پس از فرار و دستگیری مجدد تعدادی از زندانیان، بهلول به اتهام همكاری با آنها، تحت فشار قرار گرفت.
به دنبال تشدید اختلافات میان افغانستان و پاكستان، رادیوی پاكستان اعلام كرد كه افغانستان، شیخ بهلول را كه پناهندهی آن كشور بوده، بدون هیچ گناهی دستگیر و زندانی كرده است، ولی باز هم دولت افغانستان، بهلول را آزاد نكرد. پس از استقرار غلام صدیقخان در استان شرقی، او كه دوست وزیركشور و نخستوزیر بود، تلاش كرد تا بهلول آزاد شود. بهلول پس از آزادی، تصمیم گرفت به مصر برود، چون میدانست رئیسجمهور مصر با دولت پهلوی مخالف است.
در مصر، روزها به جامعهی الازهر میرفت و دانشجویان بسیاری با او مأنوس شدند. پس از آنكه مدت اقامت او تمام شد، تصمیم گرفت از مصر عزیمت كند كه دانشجویان، مخالفت میكنند و یكی از دانشجویان كه پدرش از وزرای دربار است،با او صحبت كرده و مشكل اقامت بهلول را حل میكند.
شیخ بهلول، یك سال و نیم دیگر در مصر میماند و از طرف جمال عبدالناصر كه مخالف رضاشاه بود، ریاست بخش فارسی رادیو مصر را به عهده میگیرد و به پخش اشعار و مطالب عربی و فارسی در مخالفت با امریكا، صهیونیزم و رژیم پهلوی میپردازد.
بهلول برای دیدن خواهر و مادرش به نجف میرود و سپس دو سال و نیم در آنجا اقامت میكند و به مبارزه با رژیم پهلوی ادامه میدهد. به هنگام مراجعت به ایران، دستگیر و زندانی میشود. بهلول را به تهران برده و بازجویی میكنند. این بازجویی پنج روز طول میكشد. بهلول به زندان میافتد و پس از سی و پنج روز آزاد میشود.
رژیم پهلوی همانگونه كه پس از فاجعهی مسجد گوهرشاد، بهلول را عامل بیگانه خواند، در زمانی هم كه پس از سی سال به ایران برگشت، در بین مردم شایع كرد كه او نزد شاه رفته و طلب عفو كرده است.
بهرغم آنكه بهلول، 31 سال از عمر خود را در زندانهای مختلف افغانستان گذراند، بعد از این مدت طولانی هم، با شوری انقلابی به منبر میرفت و مردم را به مبارزه علیه ظلم و بیگانگان دعوت میكرد.
شیخ بهلول، سرانجام در نهم مرداد 1384 دار فانی را وداع گفت. از ویژگیهای او كه زبانزد همگان است، ذوق و ادب او بود، به طوریكه بیش از دویست هزار بیت شعر سرود و حدود پنجاه هزار بیت هم از شاعران دیگر، حفظ بود. او به ادبیات عرب، تاریخ انبیا و اولیا و تاریخ یكصد سالهی اخیر ایران و جهان تسلط داشت.
مجتهدی بود كه بر فقه اهل سنّت هم كاملاً آگاهی داشت و در دانشگاه الازهر مصر، تدریس میكرد. فعالیت علمی و فرهنگی او، در رادیو «الشرق الاوسط» مصر و رادیو «بغداد» در پایان دوران تبعیدش بسیار مؤثر بود.
آداب و رسوم محلی در بیلند
ازدواج و عروسی:
بطور کلی به عقیده مردم شهرستان گناباد ازدواج تنها یک وظیفه طبیعی و اجتماعی نیست بلکه یک وظیفه دینی و مذهبی نیز هست وقتی پسر به سن بلوغ رسید و امکانات شغلی و اجتماعی او اجازه داد طبق احکام قرآن و شریعت اسلام باید ازدواج نماید و در آبادیهای گناباد بیشتر پدر و مادر پسر هستندکه مقدمات ازدواج را فراهم می کنند و باصطلاح دامادش می کنند در سابق گاهی داماد قبل از ازدواج اصلاً دختر را نمی دید و پدر و مادر دختر نیز وقتی می خواستند دختر را شوهر دهند دقت می کردند که داماد آنها مردی معتقد، نجیب، زحمتکش و اصل و نصب دار باشد. برای خواستگاری مادر داماد و چند تن از زنان جا افتاده و نسبتاً مسن که با داماد خویشاوندی و قرابت نزدیک داشته باشند بخانه عروس می روند و در قدیم رسومی خاص بوده است که فعلاً به آنها عمل نمی شود فقط به برخی موارد از جمله مهریه،جهیزیه و گاهی پیش کش که مبلغی پول و یا زمین و یا هر شئ دیگر می باشد که از سوی داماد و یا پدر و مادر داماد به پدر و مادر عروس تحویل می دهند،عمل می شود. برای مثال باید داماد و خانواده او لوازمی را برای عروس و خانواده او خریداری کند از جمله آئینه،یک جفت شمعدان یا لاله، یک انگشتر، لباس عروس و یک جفت کفش برای عروس و چند جفت کفش برای داماد و خواهر عروس و وابستگان نردیک او همراه چند خوانچه شیرینی و ... بهنگام نزدیک شدن مجلس جشن عروسی چند کلّه قند و چند بسته چای و چندین قالب صابون ، تعدادی کیسه حنا، چند متر پارچه، برنج و روغن و... را به خانه عروس می برند و خانواده عروس هم متقابلاً یک قواره فاستونی برای داماد و در صورت استطاعت یک قواره فاستونی برای پدر و مادر داماد و یک قواره پیراهن و یک جفت جوراب و یک روسری و یا چارقد یا پارچه چادری برای داماد به خانه دامادمی فرستند سپس خانواده عروس با استفاده ار مواد غذایی فرستاده شده توسط داماد مجلس شامی ترتیب میدهند و فامیل طرفین دعوت می شوند و در خانه عروس شام میخورند سپس عروس را با شادی و گفتن شاباش (شاد باش)به خانه داماد می برند و در مواردی مراسم باشکوهتر و با تشریفات بیشتر نیز صورت میگیرد.
مراسم عزاداری:
هنگامیکه فردی دنیای فانی را وداع می گوید و به سرای باقی می شتابد مراسم خاصی از جمله غسل،کفن،دفن و مراسم عزاداری و سوگواری برایش ترتیب داده می شود که با بسیاری از مراسم مرسوم در خراسان و ایران شباهت دارد پس از پایان مراسم تدفین، تشییع کنندگان به محل مسکونی میت می آیند و صاحبان عزا را تسلیت می گویند و پس از مرگ برای میت چندین مجلس سوگواری گذاشته و با خواندن سوره فاتحه الکتاب برای روح مرده طلب مغرفت می کنند و با گفتن جملاتی نظیر تسلیت عرض می کنم،خداوند رحمت کند، و .. به بازماندگان وی سرسلامتی میدهند تمام مدتی که مجلس ترحیم منعقد است یک خطیب همواره مجلس را اداره می کند. خطیب بمحض ورود به مسجد به ذکر کلمه فاتحه الکتاب و اخلاص و صلوات می پردازد و خوش آمد می گوید. پس از آرامش مجلس، قاری به قرائت قرآن ادامه میدهد و در پایان مجلس نیز واعظی بر منبر میرود و سخنانی در بی وفایی دنیا و بی ثباتی عالم مادی و .. بیان می دارد علاوه بر مجلس مردانه در مجالس ترحیم زنانه نیز زنان روضه خوانی مجلس را اداره می کنند. در گناباد طی چندین روز پس از مرگ میت مجالس عزا برای او برگزار می شود و از جمله روز سوم،هفتم، پانزدهم، چهلم و سال ، همچنین مردم محل در پایان سال و روز قبل از عید نوروز که به علفگی شهرت دارد بخانه بازماندگان فوت شدگان آن سال میروند و به آنها سرسلامتی میدهند.
ایام محرم:
از آنجائیکه مردم بیلند از دیرباز دارای اعتقاد راسخی در ارتباط با مسائل دینی و خصوصاً احترام به اهل بیت (ع) بوده اند در ماههای محرم و صفر با برگزاری مراسم مختلف مذهبی به سوگواری و عزاداری سالار شهیدان امام حسین(ع) و یاران فداکارشان می پردازند از جمله به راه انداختن دستجات سینه زنی و زنجیر زنی و مراسم شبیه خوانی و نخل گردانی که با شور و هیجان خاصی انجام می شود از قدیم الایام مردم بیلند در ماههای محرم و صفر در مساجد محتلف شهر و روستا تجمع می کنند و از روز پنجم محرم در دسته های سینه زنی و زنجیر زنی در پایان مجالس سوگواری حاضر و به نوحه خوانی و سینه زنی و زنجیر زنی می پردازند. از روز پنجم تا پایان روز دهم افراد خیّر به طبخ غذا و پذیرایی از سوگواران حسینی می پردازند.
در روز عاشورا دسته زنجیر زن و سینه زن به قبرستان می روند و به عزاداری می پردازند و مجدداً فاتحه ای می خوانند برخی از مردم که نذر داشته اند در مسیر عبور دسته های عزاداری به ذبح گوسفند و گاو می پردازند و از این گوشت قربانی در تهیه غذا برای عزاداران استفاده می شود. از سنت های جالب و دیدنی در بیلند برگزاری مراسم شبیه خوانی است که این مراسم بسیار با شکوه برگزار می شود بسیاری از اهالی به این گونه مراسم اعتقاد کامل دارند و سخت تحت تأثیر قرار میگیرند خصوصاً اینکه صحنه های قهرمانانه و در حین حال دلخراش صحرای کربلا را بصورت کارهای نمایشی ملاحضه می نمایند برای شرکت در این گونه مراسم همه ساله در ایّام محرم بیلندیهای مقیم مشهد و تهران و دیگر شهرستانها سعی می کنند به بیلند بیایند چون در کمتر شهری مراسم عزای حسینی با جلال و شکوه گناباد برگزار می شود. در گذشته شبیه را افرادی تحت عنوان شبیه گردانها اجرا می نمودند این عمل بصورت یک امر موروثی در آمده بود و سعیشان بر این بود که از ورود افراد غیر خودی به داخل گروهشان جلوگیری نمایند این حساسیت از کیفیت اجرایی و جاذبه کار می کاست امّا در طی چند سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی در شبیه خوانی نیز تحولاتی اساسی صورت گرفت.
بزرگان و دانشوران
بیلند علاوه بر سابقه و قدمت تاریخی زادگاه علماء،دانشمندان و محققین نامی بزرگی است که برگ زرینی بر افتخارات علمی و فرهنگ و تمدن این مرز و بوم افزوده اند . روستای بیلند درگذشته مهد علم بوده و بزرگان علمی زیادی از آن برخاسته اند . وجود دومدرسه علمیّه بسیار قدیمی در بیلند که قدمت آنها بیش از مدرسه علمیه گناباد است حکایت از وجود بزرگان این رشته دارد هم اکنون نیز تحصیل کردگان زیادی در علوم اسلامی هستند که به ارشاد مردم می پردازند.
در این قسمت با گوشه ای از زندگی آنان آشنا می شویم:
1-ملا عبدالصمد بیلندی:
آخوندملا عبدالصمد از علمای معروف گناباد فرزند مرحوم حاج ملا صادق و از شاگردان مرحوم شیخ مرتضی انصاری بوده است. در فقه و اصول کامل و دارای زهد و تقوی و انصاف بوده و مردم نیز با ایشان وثوق کامل داشتند از علمای درجه اول گناباد محسوب می شد. وی در پانزدهم شعبان یکهزار و سیصد و بیست و هفت قمری وفات یافت چند. چند فرزند از ایشان باقی ماند که معروفتر و دانشمند تر از همه شیخ ضیاءالدین بود که ایشان نیز تحصیلاتی نمود و از فضلای گناباد محسوب می شد رفتارش با همه کس خوب بود و مورد توجه و علاقه مردم بیلند بود. دکتر باستانی پاریزی در کتابش به این عالم گنابادی اشاره می کند.
2-حاج شیخ محمد تقی نظام الدین مشهور به بهلول
حاج شیخ محمد تقی بسیار با هوش و دارای حافظه قوی بوده و هرچیز را که می خواند بزودی حفظ می کرد . درسال 1312 شمسی در مسجد گوهر شاد منبر رفت و مردم را بر مخالفت حکومت وقت برانگیخت سپس به افغانستان رفت و چندین سال از زندگی خود را در زندان افغانستان سپری کرد. وی شهرت جهانی داشته و سالهای متمادی در کشورهای عراق،مصر، و افغانستان بسر برده و سپس به ایران برگشت. ایشان دارای کتابهای متعددی از جمله خواهر و برادر کربلا، دیوان بهلول، خاطرات سیاسی بهلول و ... می باشد.
[علامه بهلول درهشتم مردادماه سال1384 درگذشت و در زادگاهش گناباد به خاک سپرده شد.]
3- حاج ملا شیخ ذبیح الله بیلندی:
یکی از علمای معروف قرن اخیر گناباد مرحوم حاج ملا شیخ ذبیح الله بود که در سال 1268 متولد شد و از سال 1283 مشغول به تحصیل علوم دینی گردیده و پس از تکمیل تحصیلات دینی در سال 1304 با دختر عموی خود ازدواج و در بیلند وطن خود سکونت گزید و به رسیدگی به امور شرعی و امامت جماعت و تدریس مشغول گردید. در سال 1314 قمری به سفر حج رفت و در سال 1354 مجدداً مشرف به زیارت خانه خدا شد و در هفده ربیع الاول 1358 در بیلند بدرود زندگانی گفت.
4-حاج شیخ نجم الدین بیلندی:
دیگر از فضلای مشهور قرن اخیر مرحوم حاج شیخ نجم الدین بیلندی است که از اطبای معروف گناباد و از وعاظ مشهور زمان خود در آنجا بوده است. طبیب حاذقی بوده و معالجات بسیار سودمند و موثّری می نموده است که هم اکنون نزد معمرین گناباد مشهور می باشد. بیانات منبری او خیلی شیوا و خوب بوده است . حاج شیخ نجم الدین فرزند مرحوم حاج ملا صادق بوده. حاج ملا صادق چهار فرزند داشته که عبارتند از:حاج ملاعلی اکبر،آخوند ملاعبد الصمد،حاج شیخ نجم الدین و چهارم ملا شیخ ذین العابدین. حاج شیخ نجم الدین در دوازده شعبان یکهزار و سیصد پنج قمری وفات یافت و چهار پسر شه نفرشان بنامهای ملا جعفر ملقّب به مجد الاشراف دارای نام فامیلی بیلندی و ملا صادق و ملا محمد حسین از او باقی ماند. ملا جعفر طبق رویّه پدر طبابت می کرد و مردم هم علاقه و اعتماد کاملی به او داشتند. در یکی از بیمارستانهای مکه در بیست و یک ذی الحجه یکهزار و سیصد و هشت هجری قمری بدرود زندگانی نمود و دارای سه پسر بنامهای آقا محمد علی، مرحوم شیخ محمد و محمدرضا بوده است.
5-شیخ نظام الدین بیلندی:
یکی از دانشمندان اخیر گناباد مرحوم شیخ نظام الدین بود وی فرزند مرحوم ملا شیخ زین العابدین بوده که از اشخاص بسیار دانشمند و در فقه حکمت تبحّر کاملی داشته و در زهد و تقوی و ورع نیز به مقام ارجمندی رسیده بود. ابتدا برای تحصیل فقه و اصول به مشهد و سپس برای فرا گرفتن حکمت به سبزوار که مرکز حکیم بزرگوار حاج ملا هادی سبزواری بود و هنوز از شاگردان مکتب او کسانی بودند که روش او را دنبال می نمودند ، عزیمت نمود و پس از تحصیلات در گناباد ازدواج کرده و سپس در سبزوار موطن شد و در آنجا به تدریس علوم دینی و حکمت مشغول گردید. در اواخرعمر به گناباد آمد و در مولد خود توقف کرد و در نوزدهم شوّال یکهزار و سیصد و شصت قمری در بیلند بدرود حیات نمود. فرزند ذکور منحصر بفرد او حاج شیخ محمد تقی معروف به بهلول است که شرح حالش بیان گردید.
7-شیخ محمد بیلندی:
یکی از حکمای معروف گناباد در دوره معاصر مرحوم آقا شیخ محمد بیلندی فرزند شیخ زین العابدین بوده که از ابتدای جوانی برای تحصیل علوم عقلی و نقلی به مشهد مشرف شد و از آنجا به اصفهان رفته و از محضر اساتید معروف آنجا از قبیل آخوند ملا محمد کاشانی و جهانگیر قشقایی استفاده نموده و سپس در همانجا سکونت گزید و تا اخر عمر در مدرسه صدر اصفهان زندگی نموده و با حال تجرد گذرانید و متأهل نگردید.
مرحوم شیخ محمد از زهد و تقوی و منازعت و عفت کامل برخوردار بود و در علوم معقول و منقول استاد بود ولی به علوم حکمت و معقول بیشتر علاقه داشت. حوزه درس او مرکز و مجمع فضلا و دانشمندان عصر بود و غالب شاگردان ایشان بعداً از اساتید و فضلاء بزرگ و معروف شدند و مانند واعظ معروف و حکیم شهید حاج میرزا آقا شیرازی و مرحوم حاج آقا حسینی شهشهانی و آقا جلال همائی استاد دانشگاه و غیر آنها بلکه حاضرین حوزه درس ایشان در همان موقع نیز از فضلای طلاب محسوب می شدند.
در ذی الحجه سال 1355 مطابق بیست و چهار بهمن 1315 بدرود زندگانی نمود و جنازه ایشان با تجلیل کامل و تشییع مفصل حرکت داده و در تخت فولاد اصفهان به خاک سپرده شد . ماده تاریخ فوت ایشان این است:
با سرش آمد طبیب و گفت بتاریخ شد بحقیقت روانه جان محمد
7-ملا عبد العلی بیلندی
یکی دیگر از ساکنین با فضل و دانشمند گناباد ملا عبدالعلی بیلندی بود. او شخصی دانشمند و تحصیل کرده و با اطلاع بود ،مدتها به تحصیل علوم دینیه اشتغال و به مقامات علمی نائل گردید. مرحوم آقا شیخ اسدالله ایزدگشب در کتاب بدایع آثار خود از خودش نقل کند که روزی شخصی در موقع تحصیل به چهره اش آمده و در ضمن کلام آیه رجال لا تَلیهم تجاره و لا بیعٌ عَن ذکرالله را خواند ملا عبدالعلی پرسیده بود آیا از این رجال اکنون هم اثری هست او گفته بود در شیراز حاج میرزا کوچک و آقامیرزا بابا ذهبی هستند او به قصد ملاقات آنها حرکت کرده در سبزوار و در خدمت حاج ملاهادی سبزواری رسید و از آنجا به قصد ملاقات آنها حرکت کرد ولی چون سال قحطی بود میسّر نشد که از تهران به شیراز برود و مراجعت کرد و در اواخر عمر چشمش نابینا شد تا آنکه در سال یکهزار و سیصد و چهل قمری به مشهد مشرف شده بود در اواخر سال نود و یکم عمرش بود گفته بود چون مرگ من نزدیک است مرا به گناباد ببرید پس از چندی که مطابق با اوائل سال نودو دوم بود حرکت کرد و در بین راه در مهنه در نتگه افتاد و بر اثر صدمه آن از دنیا رفت.
لازم به ذکر است در گذشته اطبّاء و حکیم هایی در بیلند زندگی میکرده اند که در طب سنتی و گیاهی ماهر بودند و از تمامی روستاهای اطراف بیلند برای معالجه مراجعت میکرده اند و ریش سفیدان اکثر روستاهای گناباد شاهد بر این مدعا هستند و از طرفی در روستای بیلند کاروانسراهایی دیده می شود که در حال حاضر تخریب شده اند ولی در گذشته بارانداز مسافرانی بوده که جهت معالجه به این روستا مراجعه میکرده اند. از مشهورترین آنها ملا محمدجعفر بوده است. و همچنین وجود رگ زن و شکسته بند بر اهمیت روستا افزوده بود بطوریکه از دورترین نقاط کشور همراه ناراحتی هایی مثل درد کمر و درد پا و جهت رگ زنی به بیلند مراجعه میکرده اند و از معروفترین این افراد مرحوم عباسعلی حاجیان بود که در چند سال قبل به رحمت ایزدی پیوست.